معجزه هه جواب داد
اینکه مامانم اینا برای رفتنم نرم بشن.با یکی از آشناها توی ا روپا حرف زدن و دلشون تا حدی رضا داد به رفتنم :)
امروز قرار کسیو ببینیم.
فکرم برای خودش داستان سرایی میکنه ودلش معجزه میخواد...
میتونم کامل قضیه روبنویسم اما میترسم جادوش از بین بره
اگه ایشالله چیزی شد تواندازه های معجزه میامو میگم
وگرنه نمیگم. برام دعا کنید دعااااااااااااااا..............................