بهار

یک دفترچه یادداشت از زندگی دختری به اسم بهار

بهار

یک دفترچه یادداشت از زندگی دختری به اسم بهار

هزیون

امروز صبح از دنده چپ پا شدم
بقض ته گلوم بود.
فکرامتحانا از سرم در نمیرفت.همه پا رو پا اندختن و بلیط و هاستل رزرو میکنن برای مادرید اونوقت من باید سه تا امتحان بدم.بعد همش حس میکردم وقت کمه.کله پا میشم میفتم.سر نشسته بودم روی صندلی و نمیدوستم چکار کنم.منتظر شدم که همخونم بره بلکه جو سبکتر شه.رفت
یاد خونه و کوچمون افتادم یاد خالم و داییم ننم مامانم بغضم شکست.گاهی نوار های قشنگ یوتوبم کارساز نیست
اصلا انقدر امواج مغزم این مدت ناموزون بود که آهنگم نمیتپنستم گوش کنم.باورم نمیشه این اصلا عادی نیست
انقدر که خودم خودمو زجر دادم این چند ماه که توی آینه نگاه میکنم از اون روی سگم بدم میاد
همون رو که زیر گوشم چرت و پرت میگه
نکنه روماتیسم داری نکنه دیابت دارم نکنع دارم میمیرم نکنه ویلتیگو بابام به ارث بردم.آخه دوتا لکه سفیدم دارم.نکنه مغزم داره تحلیل میره
روی نرمم آرومم میکنه میگه چیزی نیست.اون روی سگت دیوانس خله
سر و مر و گنده ای اومدی خارج یکم زده به سرت درست میشه

نمیدونم چره یه دوست هم پیدا نکردم.انگار که بویی چیزی بدم همه ازم فرارین
این سری دوتا دختر مسیحی سیاه پوستای کلاس که پیششون دامن از دست دادم و زار زار گریه کردم کلی دل داریم دادن که نگران نباش درست میشه اوضاع و ال وبل. هرچیم حرف میزنن من کامل نمیگیرم .لهجه دارن از طرف دیگه سرعت مغزم کم شده. باید چیزا رو با سرعت لاک پشت براش تعریف کنی تا بگیره
یکیشون بنده خدا هر سری مورچه ای باهام حرف میزنه اما گاهی حتی اینم نمیتونم بگیرم.
از بس مه یه دفعه همه چی جدید بود مغزم به حال خلصه رفت.

خلاصه گریه و گریه بعد دیدم وقت نیست باید کاری ککنم.رفتم دوش گرفتم
بعد گفتم زنگ بزنم به این پسره ببینم چه میکنه. بنده خدا خواب بود بیدارش کردم
یه جور با عشقی نگام میکنه که با خودم میگم آخه از چیه من خوشت میاد
کچل/ استرسی/مریض /دور/دندون قروچه ای
دیشب هی نگام میکرد هی زوق میکرد منم ماتم برده بود . از طرف دیگه میخواستم لپش گاز بگیرم
ازم سایز انگشتم و پرسید برای حلقه
هنوز باسن مبارکو تکون ندادم برم ببینم انگشتم چقدریه
از طرف دیگه هنوز مامان اینا بنده ها خدا میترسن
آخه مثل لپ لپ از سایت زوج یابی درش آوردم
اخلاقا فیت همیم اما آخه ماهی هزار و دویست یورو هم شد درآمد؟
فردا چجوری با این زندگی کنیم
از طرف دیگم میگم عمرا یکی مثل این پیدا کنم که با همه چیم بسازه.
دیروز برای فاطمه قضیه رو گفنم. بعد گفتم دعا کن خیر باشه.
تو دلم افتاد که دعاش میگیره