بهار

یک دفترچه یادداشت از زندگی دختری به اسم بهار

بهار

یک دفترچه یادداشت از زندگی دختری به اسم بهار

امروز خوبه

از حموم برگشتم و فقط میتونم بگم : آخیش

حجم زیادی از چربی و عرق که از آدم زدوده بشه حتما همین تنها راه برای ابراز رضایته

امتحانا هم داره تموم میشه و نمره هاشم کم کم میاد


با خودم فکر میکردم انگار هرروز که میگذره دارم به هدفم نزدیکترمیشم

به اینکه از ایران برم و جالبه که دیگه شوق سابق رو ندارم

هزارتا «اگه» توی سرمه

اگه از تنهایی مردم

اگه از دوریه مامان و داداشم مردم

اگه از دوریه ننه خانم که تازگیا شده عشقم مردم

اگه کارپیدا نکردم ودست از پا دراز تر برگشتم

اگه پولی که بهم میدادن کم بود

اگه افسرده تر بشم

اگه...


میخوام به خودم حال بدم الان و برم از بوفه بستنی بگیرم بخورم.بله تنهایی. چون آدمه مزخرفیم کسی ام تو خابگاه دم پرم نمیشه.


با مریم رابطم مگسی شده. دیشب گفتم برو مسواک بزن بخوابیم .ناراحت شد جمع کرد رفت اتاقش

گویا تند این حرفو بهش زدم ...


داشتم فکر میکردم که خیلی دوست خوبیه اما گاهی رابطه باهاش آدمو از خود بیزارم میکنه. انقدر بی دلیل بهش میگم عذرمیخوام که حالم بد میشه


اگه خودش برنگشت از رابطه باهاش انصراف میدم

احتمالا تاریخ انقضای دوستیمون رسیده...



در خونم اونجا بود... خودش بود؟!

 پریشب یه خواب دیدم که از بس قشنگ بود اصلا بی سابقه بود توی این ۳-۴ ساله اخیر.باعث شد به قدرت خوابام دوباره ایمان بیارم

اصلا دلم میخواد اسباب کشی کنم برم تو خوابام زندگی کنم

خواب دیدم مامان خونه رو فروخته یه خونه خریده درست روبروی دریا. دقیقا روی ساحل .یه در کشویی سفید شیشه ای داشت دقیقا روی شنای ساحل.منم نگاه میکردم و کیف میکردم از قشنگی.آخه دقیقا دمه غروب بود و خورشیدو میدیدم که داره میره پشته دریا.گیج بودم از تعجب و حرص میخورم که اگه مد بشه خونه میره زیره آب.

اماتوی دلم میگفتم عیب نداره .این خونه واسه یه هفتم خونم باشه بسه...

زینت داشت موهاشو میبافت

یاده موهای خودم افتادم توی حدود ۵ ساله پیش

الان موهام شاید نصفه اونموقس. دلم موهامو میخاد

دوست داشتم پا بکوبم زمین بگم من موهامو میخام. اما جلوی هم اتاقای مریم زشت بود. شبیه بچه های حسود میشدم


یک راه جدید پیدا کردم برای قطع کردن بهونه گیریام . تا صدای درونیم آه میکشه و میخواد بهونه بگیره ؛ یکی میزنم توی دهنش میگم درس بخون

باور کن جواب میده.باید امتحان کنی



خلاصه نویسی برای امتحان فیزیوگیاهی معجزه کرد. خلاصه نویسی فیته منه واسه حفظ کردن.یه روز عکسه یکی از خلاصه هامو میزارم که ببینی.شاید بدردت خورد



یک تست شخصیت هست که بهت میگه چه جور آدمی هستی.بنظرم این تست برای من که خوب کار کرده

میگه که اینجور آدما خیلی رمانتیک ان و حتی اگه توی رابطه ای ام نباشن؛ یکی خیالی برای خودشون میسازن

میبینم که راست میگه. دوباره مغزم گیر داده به میم. هرچندهمیشه گیر داده بود .خوابای مزخرف ؛هرهفته؛ مغزم یه چیزیش هست

امادلم دیگه هیچ چیزش نیست






______________*

i will make my hair grow again. this is line and this is sign

امروز

امروزم شبیه همین دو هفته ی اخیر 

همش درس میخوندم و از یه جایی به بعد به خاطر زیاد نوشتن درد دستم برگشت

بیخیال درس شدم و رفتم محل کار خاله توی زایشگاه. حوصلم اونجا سر نمیره. یه عالمه زنه حامله

انگار زندگی توی شکمه قلمبه شونه. حتی یه بار دنیا اومدنه زندگی رو از لای پاشون دیدم. جزومعدود منظره هایی که خوبیادمه.

امروز دیدم زندگی ۸ ماهه توی شکمه یه زنه هم سنه خودم مرده بود. خون میومد از لای پاش و میگفت ضربانه قلبشو حس میکنه.خاله ی من که چیزی نشنیده بود

یه زنه دیگه بعد از ۱۳سال حالا میخواست زندگیشو دنیا بیاره.

من اما زندگیو توی شکمم نمیخوام.فکرکنم هیچوقت. اتلافه وقته و اتلافه بدن.بیرون اومدنش درد هم داره


دلم تنگه...برای چی یا کی نمیدونم

یکی الان باید بزنه پس گردنم بگه: بیشعور قرار نشد اینجا منفی ببافی.

اینجا قراره زندگیو توی بدنه خستم نگه دارم. نه لزوما توی شکمم.