سلام!
امروز روز خوبیه چون که
خانوادمو دیدم!
ابروهای ننه خانم و برداشتم و یکم قربونش رفتم.
نگین سالم بود.
بهروز هندزفریمو درست کرد و قابلمه و غذاهاشو برداشت ورفت تهران.
دیروز تونستم امتحان تافل رو که کنسل کرده بودن دوباره اسم بنویسم.
به خاله گفتم سورمه توی چشات خیلی قشنگه
آواز خوندم وآهنگ گوش دادم
چای دم کردم واسه خودم
مامان توی هال خوابیده.
خدا ...خدا دوباره اومده توی زندگیم. خیلی باهاش حرف زدم تا راضی شد...:)